جدول جو
جدول جو

معنی خبه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خبه کردن
(بَ شُ تُ نِ شَ تَ)
خفه کردن. تذریع. جرض زنا. خنق. ذبح. سأت. سأب. سأد. ظات. زعط. ضفد. (از منتهی الارب) : سلطان را رشته در گردن کردند تا خبه کنند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبط کردن
تصویر خبط کردن
اشتباه کردن، به خطا افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبر کردن
تصویر خبر کردن
آگاه کردن، دعوت کردن، خبر دادن، اطلاع دادن، برای مثال چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد / نسیمش مرزبانان را خبر کرد (نظامی۲ - ۱۵۵)، قناعت توانگر کند مرد را / خبر کن حریص جهانگرد را (سعدی۱ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ دَ)
اشتباه کردن. براه غلط رفتن. بر اشتباه رفتن. بخطا افتادن. از راه مستقیم منحرف شدن. بناصواب رفتن
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ رَ تَ)
از طریق خبر کسی را مطلع کردن. خبردادن. تخبیر. (از تاج المصادر بیهقی). تحدیث. انباء. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). مطلع کردن. آگاهانیدن:
نوندی فرستاد و کردش خبر
چو بشنید سام یل پرهنر.
فردوسی.
من بشتافتم تا ملک را خبر کنم.
(از کلیله و دمنۀ بهرامشاهی).
چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد
نسیمش مرزبانان را خبر کرد.
نظامی.
بدرگاه مهین بانوگذر کرد
ز کار شاه بانو را خبر کرد.
نظامی.
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را.
سعدی (بوستان).
وانگه که بتیرم زنی اول خبرم کن
تاپیشترت بوسه دهم دست و کمان را.
سعدی (بدایع).
مغان را خبر کرد و پیران دیر
ندیدم در آن انجمن روی خیر.
سعدی (بوستان).
کسان را خبر کرد و آشوب خاست. (بوستان سعدی). تا بوقت فرصت یاران را خبر کند. (گلستان سعدی). مر آن پادشاهزاده را که مطمح نظر او بود خبر کردند. (گلستان سعدی).
- امثال:
مرگ خبر نمی کند، مثلی است که در مرگهای مفاجاه زنند
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ خوَرْ /خُرْ دَ)
خفه کردن. کشتن بر اثر فشردگی گلو. و رجوع به خفه کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دبه کردن
تصویر دبه کردن
پس از قبول معامله ای بار دیگر افزونی خواستن، دبه در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخبه کردن
تصویر نخبه کردن
گزیده کردن بر گزیدن انتخاب کردن برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطبه کردن
تصویر خطبه کردن
درخواست کردن، خواستن کاری، داوطلب انجام کاری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبه کردن
تصویر هبه کردن
بخشیدن دهش کردن ارمغان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبط کردن
تصویر خبط کردن
اشتباه کردن، بخطا رفتن، از راه مستقیم منحرف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر کردن
تصویر خبر کردن
آگاهانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خله کردن
تصویر خله کردن
خالی کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
خنقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
Choke, Gag, Muffle, Smother, Stifle, Strangle, Suffocate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
étouffer, étrangler, suffoquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
질식시키다 , 소리를 줄이다 , 질식시키다 , 질식시키다 , 목을 조르다 , 질식하다 , 질식하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
گلہ گھونٹنا , آواز دبانا , گلا گھونٹنا , دم توڑنا , گلا گھونٹنا , گھٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
boğmak, sesi kısmak, boğulmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
kuziba, kuzima, kunyonga, kuzimia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
শ্বাসরোধ করা , আওয়াজ কমানো , শ্বাসরোধ করা , দম বন্ধ করা , শ্বাসরোধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
לחנוק , להשתיק , לחנוק , לחנוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
窒息させる , 音を消す , 窒息させる , 絞め殺す , 窒息する , 窒息する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
verstikken, dempenen, wurgen, stikken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
घोंटना , आवाज दबाना , घोंटना , घुटना , गला घोंटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
mencekik, meredam, tersedak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
ทำให้สำลัก , ปิดเสียง , จม , หายใจไม่ออก , บีบคอ , ขาดอากาศหายใจ , สำลัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
ahogar, amortiguar, sofocar, estrangular
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
sufocar, abafar, estrangular
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
塞住 , 压制 , 窒息 , 勒死
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
dusić, tłumić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
душити , заглушати , задушити , задихатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
ersticken, dämpfen, erwürgen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
душить , заглушать , удушать , задушить , задыхаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خفه کردن
تصویر خفه کردن
soffocare, attutire, strangolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی